در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

متن مرتبط با «امروز» در سایت در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد نوشته شده است

امروز ... !!!

  • به نام خدا سلام امروز ساعت ۸ بیدار شدم. اما خیلی حالم بد بود. تا به خودم اومدم، لباس پوشیدم، یه ذره تو کاچی شیر ریختم و خوردم و رفتم دانشکده. اول کتابای امانتی انجماد رو پس دادم. بعدش هم رفتم آموزش و بعد از نیم ساعت تو صف وایسادن، به خانم حسینی گفتم که برام دیرگداز بردارند. ولی راستش دنگ و فنگ داشت اینم. یه فرم داد دستم پر کردم و دیدم ساعت ۱۲ هست. تا ساعت ۱ تو دانشکده بودم. بعدش رفتم اتاق دکتر رنجبر و برام امضا کردند فرم رو و من رفتم دوباره جلو در آموزش. با اون صفی که جلو آموزش بود، من فکر می کنم که ۱ ساعتی طول می کشید تا نوبت من بشه. منم ۱ و نیم کلاس داشتم. برگه ام رو دادم آرمیتا تا برسونه دست خانم حسینی و خودم رفتم سلفف و بعد ناهار رفتم سر کلاس آز فیزیک. استاد آز فیزیک ۱ ما خانم ابن الرسول واقعا خانم خوب و باشخصیتی هستند و بسیار عالی هستند. بعد از کلاس هم رفتم دکتر و دو تا دونه بهم قرص داد. از مشکلات روده ام هم گفتم و گفت که استرس و نگرانی هاتو کم کن. اومدم خوابگاه و بعد نماز؛ اونم چه نمازی... دوبار با غش غش خنده نمازم شکسته شد... ، با سحر رفتیم پیاده روی تا میدون انقلاب... چیزی نخریدیم... و همون جوری برگشتیم. البته سحر شیرینی بابت عمه شدن خرید. خیلی چسبید... دستش درد نکنه. ولی راستش من یه کوچولو قلبم ریخت... خیلی شد هزینه شیرینی, ...ادامه مطلب

  • امروز... !!!

  • به نام خدا ...  سلام ... امیدوارم حالتون خوب باشه.  اول از همه اینکه امروز صبح پاشدم برنامه روزانه نوشتم که چه کارها بابد بکنم و بعدش هم پاشدم رفتم آشپزخونه و آب جوش گذاشتم و تا آب جوش بیاد، ظرف های نشسته دیشب رو شستم(تنبل هم خودتی!) . بعدش صبح, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها