در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

ساخت وبلاگ
این متن نوشته ی خودمه ،از جون و دل نوشتم حتما بخونید

به نام خدا

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

حالتي رفت که محراب به فرياد آمد

.با بي حالي قرآن کريم را مي گشايد و به اين آيه مي رسد :

اي يحيي اين کلام پروردگار توست کتاب را محکم در دست بگير .

ناگاه که گويي پتکي محکم به سرش زده باشند دست و پايش را گم مي کند .

با خود مي گويد :«خب اين که چيزي نيست يک آيه تصادفا در مقابل من آمده است .»

ياد حرف هاي خواهرش مي افتد که هميشه مي گفت :

«موقع مشکلات فقط کتاب قرآن به انسان کمک مي نمايد .

شما براي حل مشکلت يک صفحه را مي گشايي ،

در حالي که به فکر مشکلت هم هستي خود به خود لا به لاي

همان آيات پاسخت را مي يابي .

امّا اين کتاب خيلي ارزشمندتر از اين حرف هاست ... چرا که ...

اصلا" چرا خودت امتحان نمي کني ؟

شده در حالتي که از دست مادر عصباني بودم قرآن را باز کردم

و اين آيه را ديده ام :به پدر و مادر خود نيکي کنيد .

يا نه وقتي که تنها بوده ام قرآن را باز کرده و اين آيه مقابلم ظاهر شده :

و نحن اقرب اليه من حبل الوريد

يا نه وقتي را بگويم که از شدت خشم مي خواستم آينه را بشکنم

که قرآن روي طاقچه را ديدم بازش کردم و ديدم نوشته که

والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين»

و به ياد مي آورم زماني را که تحت تأثير دوستانم مي خواستم

چادرم را زمين بگذارم که باز هم قرآن به دادم رسيد :

اي پيامبر به زنان مؤمن بگو زينت خود را از ديد نامحرمان پنهان دارند

روزی می خواستم یک وسیله ی غیرضروری بخرم.

تو داشتي اين آيه را تلاوت مي کردي :اسراف کاران برادران شيطان هستند .

با خود گفتم :استفاده از چيزي که نياز نيست اسراف محسوب مي شود ...

پس منصرف شدم ...
اشک از گونه هايم سرازير مي شود ...

سرم را بالا مي گيرم

و به پنجره نگاه مي کنم ... چهره اش در مقابلم ظاهر مي شود

گويي به قرآن اشاره مي کند ... قرآن را مي گشايم


يا ايتهاالنفس المطمئنه

ارجعي الي ربک راضية مرضية

فادخلي في عبادي

وادخلي جنتي


برچسب‌ها: قرآن کریم؛ در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد...
ما را در سایت در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojenooo بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 10:16