یادمه تو راه پله های خونمون تنهایی کلی لی لی بازی می کردم (حیاط نداشتیم).
اوج لحظات شادی من اوقاتی بود که برنامه کودک های علمی می دیدم.
کلا چیزهای کوتاه و مختصر و مفید رو دوست داشتم.
اصلا کتابای بالای ۵۰ صفحه رو نگاه هم نمی کردم.
اما این روزا چسبیدم به این گوشی لامصب (لامصب رو که به فارسی برگردونیم، می شه بی ریشه؛ چندان جالب نیست ولی واژه دیگه ای هم پیدا نکردم)! دل هم نمی کنم ازش... خودم رو اسیر گوشی کردم. معتاد شدم شاید...
مامانم اون روزی می گفت: ببین گوشی فاطمه ی شاد و زرنگ منو به چه روزی انداخته... دختر فعال و پرتلاشی بودی... به خودت بیا... !!!
فاطمه محمودی
برچسب : نویسنده : mojenooo بازدید : 84